- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
در صحـن طبعم واژهها هم بیقرارند انگـار حسّ و حال شعـری تازه دارند بارانی از مضمون چکید از چشمِ خودکار تـا ابــرهـای کـاغـذی قــدری بـبـارنـد او وارث اصلـی تـیـغ ذوالـفـقـار است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
باز دل، چـلّهنـشـین حـرمِ راز شدهست مرغ شب، با نفس صبح همآواز شدهست با نـسیـمی که به دلجـویـی من میآیـد این گـل لالـه، که زیـبـایی بیحـدّ دارد در چـمـن تـازگی و لطـف مجـدّد دارد این گل سرخ، که از گلبن توحید شکفت جلوۀ « وَالقمر» و آیت « وَالعصر» آمد رحـمت واسـعۀ بیحد و بیحـصر آمد گرچه در خوشدلی فاطمه، تردیدی نیست چه بگویم که مرا عقدۀ عالم به گلوست داستان من وغم، خاطرۀ سنگ و سبوست عید روزیست، که بارد به جهان ابرِ کَرم عید روزیست، که آفاق گلِ نور شود از جهـان، سـایۀ بیـدادگـران دور شود عـید روزیست، که آفـاق منـوّر گردد عید روزیست، که دلها شود از غصه جدا روز آغـاز ثـمـربـخـشـی خـون شـهـدا بشنود گوش فلک، صوت خوش تکبیرش عید روزیست، که با عشق، هماهنگ شود عرصه بر تهمت و تزویر و ریا تنگ شود عید روزیست، که ایمان و امان تازه شود ای که جبریل امین، پیک پیامآور توست ای که عیسای نبی، روز فرج، یاور توست تو بـیا! تا غـم عـالم، هـمه از دل برود
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بهـار آمـد و عـطری به هر دیار زدند به جایجای زمین نقشی از بهار زدند فـرا رسـیـدن نوروز و موکـب گـل را به نـغـمه جـارچـیـان بـهـار جـار زدند به هر کجای در آید نسیم، عطـرافشان مگر که بر نَفَسش بوی زُلف یار زدند به روی جامۀ سبزی که بر تنش کردند هـزار بـرگ به پـیـراهـن چـنـار زدنـد هـزارها عَـلَـم سـرخ و زرد و آبیِ گل به این نویـد به گلزار و کوهسار زدند شکوه موکب میلاد حضرت مهدیست که بر زمین و زمان این همه نگار زدند رسـیـد مـهـدی مـوعـود کـز ولادت او به فـرق عشق و وفا تاج افـتخار زدند عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست طـلایــهدار سـحــرگــاه نــور مـیآیــد امـيـر قــافـلـۀ شـوق و شــور مـیآیــد گـشـوده پـنجرۀ نـور بر زمین و زمان امــام نــور کـه در سـال نــور مـیآیـد امـام يـازدهـم را به شـادی و تـبـريک مَلَک ز هر طـرفی در حـضور میآید به مـنـزل دل ویـران مـا بُـوَد نـزدیک طــنـیـن قــافــلـه کـز راه دور مـیآیــد ز شــوق تــابــش ایـن آفــتــاب آزادی ز ذرّه ذرّه ســـرود ســــرور مــیآیــد پس از سه روز سفر در عوالم ملکوت ز مــيـهــمـانـی ربِّ غــفــور مــیآیــد ز غــیـب یـافـتـه اَلـواح مـهــدویّـت را کَـلـیـم عـالَـم رَجَـعـت ز طـور مـیآیـد بود کريم و همين بس کرامتش که مدام از او عـنايت و از مـا قـصـور میآیـد عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست نظامبخش جهان و جهانِ جان مهدیست امام منتقـم و صاحبالزمان مهدیست کسی که عـدل عـلی را به معنی اعلی برای نوع بـشر آرَد ارمغان مهدیست کسی که با کـلماتـش به ظاهر و باطن کتاب حُسن خدا راست ترجمان مهدیست کسی که رجعت والای صالحان زمین برای یاری او میشود عیان مهدیست کـسی که فـیض نگـاه ولایـتـش امروز نگاهدار زمین است و آسمان مهدیست وجود او همه لطف است و غیبتش همه لطف کمال لطف خـدا بر جهانیان مهدیست کـسـی کـه زمـزمـۀ عـاشـقـانـهاش آرد نزول بارش رحمت به انس و جان مهدیست عصارۀ همه گلهای احمدی مهدیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بـهــارِ آمـدنـت مـیبـرد زمــسـتـان را بیا که تـازه کنم با تو هر نفس جان را به بـرف بیرمـق روی کـوهها برسان سـلام گـرم و خـوش آفـتـاب تـابـان را شبـیه شاخۀ گل کرده روی دست بهار پُر از امید کن آغـوش این درخـتان را بـرای چـشـمـۀ خـشکـیـدۀ نـگـاهـم بـاز بخـوان شـبیه گـذشته دعـای بـاران را به شـوق آمـدن روزهای خـوب هـنوز نشـسـتهام به تمـاشـا غـروب ایـوان را کجاست گـمشدۀ من در این هـیاهـو؛ آه سـکـوت میکـنم انـدوه هر خـیابـان را چـقـدر بیتو از این راهها گـذر کردیم چقدر بیتو همه نیمههای شعـبان را...
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شعری به رسم هدیه، سلامی به رسم یاد روز تــولـد تـو سـپـردم بـه دسـت بــاد ای باد! راه خـانۀ مـوعـودمـان کجاست ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست ای کاش باد بود و غـزل بود و جادهها مـیآمــدیـم سـوی تـو مـا پــا پـیــادههـا میآمدیم و عرض ادب، عرض احترام تـبـریک عـیـد و گـفـتـن لبـیـک یا امـام روز تـولـد تو زمـین مـهـربـانتر است خورشید شادتر شده گویا جوانتر است کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است عید است و جمکران تو امشب قیامت است دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست بودن فقط منوط به شرط حضور نیست مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است دستش گرهگشاست، نگاهش گرهگشاست یک خنده روی صورت ماهش گرهگشاست ای دل چرا شکسته و ساکت نشـستهای چیزی بگو که ندبه و آهش گرهگشاست شعبان کرامت است و شفاعت علیالخصوص مـاه تـمـام نـیـمـۀ مـاهـش گـرهگـشاست شب پشت شب گره به گلوی غزل زده حلقه به حلقه زلف سیاهش گرهگشاست حلـقه به حلـقه در زده تبـریک گـفـتهام نـام تو را در این شب تـاریک گـفـتهام نام تو روشنایی صبح است و راز عشق خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق روز تــولــد اسـت و ســلام و ارادتــی دادم بـه دسـت بـاد بـه شــوق زیـارتـی
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
امشب شب شبهای درخشان جهان است امشب شب گل، یا شب دل، یا شب جان است آن نورتر از نورتر از نور رسیدهست نوری که به رگهای جهان در جریان است آن تازهتر از تازه که در باغ دمیدهست گلچهره و گلجامه و گلبویدهان است دل میزند اینبار، خبر چیست؟ مگر چیست؟ دل میزند و این ضربان، نبض زمان است تا صبـح، دمـادم پـر و آواز و فـرشتـه در باد از آن دشت به این دشت، وزان است امشب شب میلاد، شب نور، شب سور امشب شب شبهای درخشان جهان است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بال و پر را باز کن، بر هم بزن تا سامرا میبرد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا رخصت از زهرا بگیر و وارد این خانه شو بلکه مهمانت کند لطف حسن تا سامرا خـانۀ دوّم حـسن بـابِ کـرامت میشود باز شد چشمانِ مست صاحبم بر روزگار آمـده تـابی دهـد بر سیـنـههایِ بیقـرار آخـریـن آئـیـنـۀ پُـر نـورِ مـعـبـود آمـده با قدومش عالمی را پُر هیاهو کرده است هر دلِ بشکستهای را بندِ گیسو کرده است مژده ای یاران که تندیسِ سعادت میرسد از گل نرگـس نشو غافـل که آقایی کند میرسد روزی که بر نُه طاق مولایی کند مژده ای یاران امامِ مهربان گل کرده است نیـمۀ شعـبان تجلّیِ غـدیری دیگر است روزِ بیعت روزِ میلادِ امیری دیگر است مـطـمئـنم که خـدا اتـمامِ حجّـت میکـند
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
از بام فـلک تا به زمین زین خـبر آمد از دامن نرجس پسری چون قـمر آمد بر سائل و بر عاشق و خدمتگر و مداح صد شُکر که خورشید وصال دگر آمد ****************** بر منـتظران این خـبر خوش برسانـید شهد و شکری بر لب عـشاق چـشانید بر سـر در دیـوارِ حسـیـنـیه و مـسجـد جانا همگی جای گـلاب گـل بـفـشـانید ****************** کامشب شب میـلاد بنی فاطـمۀ ماست آن حضرت مهدی که شفیع همۀ ماست جـان هـمــه عــالـم بـه فــدای قــدم او لبیک به او هر دم و آن زمزمۀ ماست ****************** ای جان دل فـاطـمه ما را نظـری کن از کـوچـۀ تـنـهـایی دلـهـا گـذری کـن ما سوخـته دلان تـشنۀ دیـدار تو باشیم کامشب شب عید است و تو لطف دگری کن ****************** ای نـور دل جان عـلی کی خـبر آری تـا بـر سـر ایـن دیـدۀ مـا پـا بـگـذاری یا حـضرت مهـدی خـبر از آمدنت ده کی صوت الـهی بـرسد از لـب قـاری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
شب قدر است و شب بارش خیر و برکات آمـده مـاه جـبـیـنی کـه بُـوَد جـلـوۀ ذات آمده تا که شـود ساحـل کـشـتی نـجـات به قـدمهای پُـر از مـیـمـنت او صلوات آمـد و بـر هـمـۀ خَـلـق سـرآمـد گـردید پـسـر فــاطـمـه هـمنـام مـحـمـد گـردیـد آمــده آنـکـه بُـــوَد آیــنــه روی نـــبــی مثل او نیست درخـشنده به عالم نَـسَبی خـانـدانـم هـمه قـربـان چـنـین اُمّ و اَبی چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شبِ قدر که از عرش تنزّل میکرد به روی دامنِ پاکـیزه زنی گـل میکرد جلـوۀ رَبّ جلـیل آمده امشب به ظهـور آمد و سامره شد با قـدمش وادی طـور چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور قُـل هُوَاللهُ اَحَـد؛ چشم بَد از رویش دور حُسن او از همۀ نیک رُخان بُرده سَبَق بر روی بازوی او نقش شده: جاءَ الحَق اشکِ شوقِ پدری میچکد از چشم ترش میزند بوسه به رخسارۀ همچون قمرش صدقه میدهـد امـشب به گـدایانِ درش کاشکـی جـانب ما نیـز بیُـفـتـد نـظـرش بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قـفسی دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی مهر مهدیست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست (به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست) (آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست) (هرکجا هست خدایا به سلامت دارش) لایـقـم کـن که شـوم مـنـتـظـرِ دیـدارش او بیاید همه جا امن و امـان خواهد شد این جهـنّمکـده گـلـزار جـنان خواهد شد او بـیاید هـمـۀ عِـلـم، بـیـان خواهـد شد (نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد) عـالـم پـیـر جـوان میشـود ان شـاء الله حضرت نـور عیان میشود ان شاء الله کوکب دُرّی و رَخشندهتر از هر ماه است گرچه مهدیست، ولی هادیِ هر گمراه است به خـدا سـیـنه او مَـخـزنِ سِـرّ الله است از پـریـشانیِ دلسـوخـتـگـان آگـاه است در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد انـتـظـارِ فـرجـش افـضـلِ اعـمـال بُـوَد بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است گلی از باغچه وَصل نچیدن سخت است پی محبوب دویدن، نرسیدن سخت است همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است در جـوانی ز غـمِ دوری تو پـیـر شدیم دیده بر راه نشـستـیم و زمینگـیر شدیم یک کـبوتر وسـطِ لانـه صدایش میزد مـادرش پُـشتِ درِ خانه صدایش میزد بـیـنِ آتـش پَـرِ پـروانه صـدایش میزد از غـم و طعـنه بیگـانه صدایش میزد صبر کن فاطمه! یک روز کسی میآید (مـژده ای دل که مسیحا نفـسی میآید) شب عید است ولی افضل اعمال؛ حسین ذکر روز و شب تو در همه احوال؛ حسین باز هم روضه بخوان؛ روضۀ گودال حسین تنش از سُمّ سُـتوران شده پامال، حسین بر دلش بود چو او، زخمِ عمیقی زینب آه! برگـرد! به مضـطـرّ حـقـیقی زینب
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
از کرانِ بیکرانها جلوۀ مطلق رسید وارث شیر دلیر خـیبر و خـندق رسید فاتح دلهای عاشق صاحب بیرق رسید شرح آیات خدا مصداق جاءالحق رسید شـورهزار دیـدۀ مـا لایـق بـاران شـده بیشتر یاد توأم چون نیمۀ شعبان شده! گرمی خـورشید دلها ماه مجلس آمده تکـیهگـاه عـاشـق ناچـیـز مـفـلِس آمده هر دل غمدیدهای را یار و مونس آمده یاس زهرا بر سر دستان نرجس آمده هرچه غم از عالم و آدم فراری میشود نام او را میبـرم دنیا بهـاری میشود میبرد دلهای ما را شور شـیدایی او میدهد حاجات ما را لطف زهرایی او بینـیـازم از هـمه با رزق مـولایی او زنده گـشتم با نفـسهای مسیـحـایی او یابن زهرا یابن طاها یابن یاسین آمده دردهای شیعـیان را نـور تسکین آمده تا تـبـسم میکـند احـساس پیدا میشود در هوایش حسّ و حالی خاص پیدا میشود از کلامش عطر ناب یاس پیدا میشود در نگاهش غیرت عبّاس پیدا میشود نور چـشمان عـلی بن ابیطالب تویی ای امام منتظَر؛ حاضرترین غائب تویی خاکـسارم با نگـاهت آسـمانی میشوم هر سحر سفره نشین مهربانی میشوم شب به شب مهمان بزم همزبانی میشوم تو مرا میخوانی و من جمکرانی میشوم مـایـۀ آزادی این نـالـۀ در حَـصـرِ من دم به دم میخوانَمَت ای سورۀ والعصر من بشنو از نی از غم دوری شکایت میکند در غروب عاشقی گریه برایت میکند میرسی و آه؛ آویـنی حکـایت میکند جمعهای فـتح نهایی را روایت میکند میرسی و میشود ذکر لبانت بیشمار لافـتی الّا عـلی لا سـیف الّا ذوالفـقـار علّت سرمستی دلهای ما جام علیست هر کسی چشم انتظار توست همگام علیست پرچم تو پرچم تشخیص اسلام علیست جشن میلاد تو روز بردن نام علیست یـادگـار کـربـلا از راه میآیـی عزیز با تـمـام شـهـدا از راه میآیـی عـزیز ذکر دنـیا ذکر عـقـبا یالثارات الحسین نالـۀ عـشّاق زهـرا یالـثـارات الحـسین کربلا میخوانَد این را یالثارات الحسین میرسی با یا علی با یا لثارات الحسین مرهـم زخـم فـراق سـیـنۀ ما میرسی ای امــیـد آخـر آدیــنــۀ مـا مـیرسـی خستهام از ندبههای غمگسار جمعهها این دل غـمـدیـدۀ ما بیقرار جـمعـهها هرکه را دیدم شده لحظه شمار جمعهها پیر کرده عاشقـت را انتـظار جمعهها نالـهام؛ حرفـم؛ سکـوتم یا اباصالح بیا الـتـمـاس هـر قـنـوتـم یا اباصالـح بـیا
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
حضرت عشق! قدم در دلِ دنیا زده است گلِ نرگس ز عنایت به زمین پا زده است آمــده حـجّـتِ آخــر کـه بـبــارد ز کـرم قدمِ پاک خودش را رویِ دلها زده است انـبــیـا مـنــتـظــرِ روزِ تــوّلــد بــودنــد پـرده را یـار سرانجـام به بالا زده است تا درخشید چنان مِهر فروزنده به خاک پیرهن چاک زده دل به مصّلا زده است پدرش دید، صدا زد که عجب خالقِ من در رُخِ ماهِ پـسر جـلـوۀ طاهـا زده است طیّب الله بر این دسـت و به این بازوها قـدرتش را چقَـدَر غالبِ مولا زده است انـتـهـا نـیـسـت بــرایِ دلِ دریــایــی او با کَرَم «مهدیِ من» طعنه به دریا زده است به همین زودی زود است که در غیبتِ خویش همه بیـنند که دلدار به صحرا زده است ای بمیرم که چه صبری به دلِ مهدیِ ماست لحظهها را همه بر غصّه و غمها زده است
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
زمین چشم انتظار مقدمش تا آن نگار آید زمان هم بیقراری میکند تا آن قرار آید شکوفا میشود امشب گل نرگس به دامانش به گلزار ولایت آخرین گل هم به بار آید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
در راه خدا جز تو مرا راهبـری نیست بیشمس جمال تو فروغ سحری نیست گر ذرهای از مهر تو در سینۀ ما هست از محـکـمه عـدل الـهی حـذری نیست در عرش ملائک شب میلاد تو گـفـتند مـثـل پـر قـنـداقـۀ او شـاه پـری نیـست ذرّات جـهـان آیـۀ تـطـهــیـر شــنـیـدنـد ذرّات جهان را ز ازل گوش کری نیست در شکل بشر آمدهای روی زمین لیک در حد تو و عترت پاکت بشری نیست بر گرد تو جز مادرت ای شمع فروزان از گـردش پـروانۀ عاشـق اثری نیست بـا آدم از آئـیـن وفــا گـفــتـی و دیــدی از خوی وفاداری سگ هم خبری نیست جـز لعـل لب و زلف رها و خـم ابـرو بر نیزۀ شعری که سرودند سری نیست تــرویـج شـعـائـر بـه مُـد روز در آمـد دیگر ز کمالات سرودن هـنری نیست میـخانۀ مسـتانِ غـم عـشق شلوغ است در کوچۀ نیکو صفتان رهگذری نیست سـر میشکـنـند از غـم بـابـای یتـیـمان از آه یتـیـمان به دل کس شرری نیست بر عکس شنو روضۀ مادر که در این عصر منکر زند آتش در دین را عمَری نیست از کـردۀ خـود باز پـشـیـمان شده کوفه اینـبار بیا کوفه علی خیره سری نیست گـرگان گـرسـنه همه در جـلـد شـبانـند در گـلۀ این مدعـیان شـیر نـری نیست در نیـمه شعـبان همگی مست سروریم افـسوس کـسی منتـطر منتَـظَری نیست تا دامن صحـرا نـشـود مـأمن مجـنـون از محشر رخـسارۀ لـیلی ثـمری نیست تـا از کـمـرش بـشـکــنـد آئـیـن ریـا را غیر از فـرج منجیِ عـالم تـبری نیست بس کن (حسن) این شیوه منفی نگری را تاریک شد افکار تو نور بصری نیست بر هر که غـلط کرده تشر میزنی اما انگار که اعمال خودت را تشری نیست
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه
مـژده ای اهل ولا صاحـب دوران آمد پـادشـاه دل مــا در دل شــعــبــان آمـد قحـطی عـشق مـیان هـمه دنیا شده بود ناگـهان یوسـف ما از سوی زندان آمد از تن خشک زمین تاب و توان پر زده بود با قـدوم گـل نرگـس به تنـش جـان آمد عالم از بوی گلی غرق تبسم شده است در گـلـسـتـان ولا لالـه و مـرجـان آمـد همه در عرش خدا دست به سینه شدهاند چون که بر روی زمین حضرت جانان آمد صاحب کل زمان حضرت محبوب سلام از نفـس های تو بوی گـل ریحـان آمد آید آن روز که شیعه بشود شاد که چون خـبـر آیـد کـه فـراق تـو به پـایـان آمـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای زمین ریزهخوار تو مهدی وی زمان در مدار تو مهـدی آمــدی ای حـقـیـقـت هـسـتـی عـالـمـی بـیـقــرار تو مـهـدی صد و بیست و چهار هزار احمد هـمـه در انـتـظـار تو مـهـدی منتظر بر تو سیزده معـصوم و هـمـیـن افـتخـار تو مـهـدی نه فـقـط نُه فـلک به فـرمانت عرش در اخـتـیـار تو مهـدی فصلها از تو شکل میگـیرند هـست جـنّت بـهـار تو مهدی مـانـده اسـلام از تـو پـابـرجـا نـازم ایـن اقـتـدار تـو مـهـدی غـم و انـدوه بر طـرف سازد پــرچــم آشــکــار تو مـهـدی میشود هر، عدوی تو محو از تـیغِ دشـمـن شکـار تو مهـدی نَـصر و عزت، خـدا ترا داده تـا بـمـانـد قــرار تــو مـهـدی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله آمـدی تـا که دلـبـری بـکـنـی در امامت پـیـمـبـری بـکـنـی آمـدی تـا کـه خـود بِــإذن الله بر همه خـلق سروری بکـنی آمــدی بــا حــکــومــتِ الـلـه بــاز اقــدام حــیـدری بـکـنـی آمدی تا به جنگِ با خـصمت هـمـچـو جـدّت دلاوری بکنی آمـدی تـا بـه مَـسـنــد اســـلام بعد از این حکم دیگری بکنی آمــدی ای مــجــدِدِ احـــکــام تـا که احـکـام پـروری بکـنی آمــدی تــا بـه سـنـّت احــمــد دین حـق را تو یاوری بکـنی آمـدی دسـت ظـلـم بَرچـیـنـی در عـدالـت بـرابـری بـکـنـی آمــدی تـا بـه دادِ مـا بــرسـی دشـمـنی با ستـمـگـری بکـنی آمـدی بــا نـجـات گـمـراهـان عالمی را تو رهـبـری بکـنی هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله ما مـحـبِ محـبـتـت هـسـتـیـم ریـزه خـوار ولایتت هـسـتـیم ما ز مستـشـهـدینَ بَـیـنَ یَـدیه جان نـثـاران بیـعـتت هـسـتیم گر بمیریم، باز هم به ظهـور زنـدۀ روز رجـعـتـت هـسـتیم هـمـه لـبـیـک گـو بـسـوی تو پـیـشـتــاز اجـابـتـت هـسـتـیـم تـشـنـۀ طـلـعـت رشـیــدۀ تــو همه مشـتاق حضرتت هـستیم بـه جـمـال مـبـارکـت سوگـند کـشـتـۀ آل عـتـرتت هـسـتـیـم در طـریـق تـو با تمام وجـود تـابـعِ امـر و حـجـتت هـستـیم قول تو حقّ و فعل تو حقّ است ما مـوظف به طاعتت هـستیم ای رفـیـقِ شـفـیـق، ما احباب مـدّعـیِ رفـاقـتـت هـســتــیــم تــو امــام هــدایــتـــی و مـــا تـشـنـگـان هـدایـتت هـسـتـیـم هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله همه جا پُـر شد از بـهـانـۀ تو میرسـد از فَـلـک نـشـانـۀ تو کـربـلا و مـدیـنـه مـیگـویـنـد بــازگـرد ای دل آشـیـانـه تـو سـامـرا و نجف تو را خوانند کـاظـمـین است در کـرانه تو از بـقـیـع نـغـمـۀ تـو مـیآیــد طـوس دارد به لب تـرانـه تو همچـو زمـزم برای تو گِـرید کـعـبه در گـردشِ شـبـانـه تو جمکران را ببین که منتظرند خـیـلِ عـاشـق در آسـتـانه تـو از حرم تا حـرم همه پـرسـند از تو و وصل عـاشـقـانـه تو از یـمـن تـا عـراق، هم نـالـه سـوریـه مـیکـنـد بـهـانـه تـو دوسـتان در پی ظهـور تـوأند دشـمـنـان مـنـکـر زمــانـه تو چشمِ پهلو شکسته مانده به در شــاهـد اشـک دانــه دانـه تـو هر کجا هـسـتی ای وصیالله الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شهـر، آذین شده و منـتـظر یـار شده لحـظـۀ عـاشـقیِ "آمـدن" انگـار شده آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد مـاه، هـمسـایـۀ دیـوار به دیـوار شده "نکـنـد یار بـیـاید، وَ نـبـیـنی او را " دلم از مـردمک چـشم، طلبکـار شده پر ستاره شده امشب هـمه جای عالم آسمان روی زمین، چادر گلدار شده عرش، تا صبح فقط دور زمین میگردد سامرا کعـبه شده، نقـطۀ پـرگار شده یک نفر آمده که بود جهان منتظرش صاحبی آمده که بوده "زمان" منتظرش دردمندان همه هُشیار، دوا آمده است غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط بـیـنـواهـا بِـشِـتـابـیـد، نـوا آمـده است عالَم پیر، دگر باره جوان خواهد شد چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است آی "دارا" نکنی فخر، به دارایی خود آنکه عـزّت بدهد بر فـقـرا آمده است آی مـظـلـوم!، بپا خـیـز، عـلیه ظـالم چه نشستی که "معین الضعفا" آمده است ندبه خوانان ظهور و همه محو اوئیم حرفهای دلمان را به خودش میگوئیم: سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی دردها را به تو گفتیم، که درمان بدهی بَرَکـت نیست دگر در برهـوتِ بیتو خشک شد کوزۀ ما کاش که باران بدهی ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد نان فراوان بُود، ایکاش که دندان بدهی سرد و بیروح تر از ما که نداری آقا مثل مُردار، فقط کاش به ما جان بدهی جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی ما دعای فرجت را همه دم میخوانیم مـا هـمـه منـتـظـر آمـدنت مـیمـانـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
سَـرور ســرا آمـد، حـامـل لـوا آمد کـام دل روا آمــد، درد را دوا آمـد او مـکـرّم و اکـرم، او معـلّم اَعـلـم مـحـرم دل عـالَـم، عـالِـم عَــلا آمـد در کمال سرمد او، اکمل و سرآمد او رهـرو محـمّـد او، وه امـام مـا آمـد هر عدوّ او هالک در دو ملک او مالک سِلک سِلم را سالک، سالک ولا آمد سائلِ درِ او حور، او سرور هر مسرور در امور او مأمور، داور و گوا آمد او سوارۀ سالار، اُسـوۀ همه احرار اهـل حـال را دلـدار، لالۀ هُـدا آمـد او عُصارۀ ارواح، او سرودِ هر مدّاح در سلاح او اصلاح، روح ماسوا آمد دادگــر گـواهِ او، راه عــدل راهِ او حکـم دادگاه او، محـکـم و رسا آمد ماه طالع مسعود، روح احمد محمود مرد مصلح و موعود، در ملأ ملا آمد عامر عـمـاد دل، حـاصـلِ وِداد دل وصل او مراد دل، اصل مدّعـا آمد دُرّ طاهـر طاها، لعـل لـؤلـؤ و لالا او محک مسِ دل را، مهر او طلا آمد مُرده را دهد او دم، مدح گو وِرا آدم طول عـمر او هر دم، اوّل دعا آمد اسم در علم دارد، راه در حرم دارد درگه کـرم دارد، مصـدر عـطا آمد در کـلام کام آمد، کـام در کلام آمد سـامـع سـلام آمـد، دائـم الصّـلا آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
بوی یاس است دوباره به حرم پیچـیده یا شـمیـمِ گـلِ نرگـس به دلـم پـیـچـیـده مژدۀ وصل رسیده، همه جا گـل باران باز در چـرخِ زمان، لطفِ قـلم پیچـیده هر که افـتـاده ز پـا هـست، بیاید ایـنجا که در این دایـرۀ مِـهـر، کـَرم پیـچـیده چه نـشـستی به سویت داد رسی میآید مـژده ای دل که مسیـحا نـفـسی میآید خــانـۀ یــازدهـم بــاز شـده نـــورانــی پـدر از شــادیِ بـسـیـار شـده بــارانـی بـاز از نـسـلِ حـسنِ، شیرِ خـدا میآید تـا بـر احـوالِ زمـانـه بـدهـد سـامـانـی سامـرا شـد هـدفِ لطفِ خـدایی امشب این تـوّلـد شده از چـشمِ هـمه پـنـهـانی صاحبِ عصر رسیده نفَـسِ جاء الحـق جـای دارد که شود ماه دوبـاره منـشق حضرت عـشـق! فـدایِ نَـفَـسِ گـیرایت ای به قـربانِ تو و قـدِّ چـنان طـوبـایت قــمــرِ آل مـحــمّـد! قــمــرِ دنــیـــایــی قــبـله ای شد بـخـدا خـالِ لـبِ زیـبـایت هـمـه محـتـاجِ دعـایـنـد دعـایـی فـرمـا همه محـتاجِ تو و خـطّ خوش امضایت صاحبِ عصر! ز عطرِ نَفَست سر مستیم ما پـنـاهـنـدۀ چـشـمـانِ سیاهت هـسـتیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد مسلمان میشود هرکس که اسلامش علی باشد خدا میخواست پیغمبر که پیغامش علی باشد ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد خـدا آورد در شـعـبان عـلیِ آخرینش را خدا را شُکر میبینیم امیرالمومنیـنش را دلی دیگر نمیماند که گیسویی کمند آمد بهشت اُفـتاد در پایش که بالایی بلند آمد دهان ما که وا مانده زبانِ ما که بـند آمد دلـیـری دلـپـسـند آمد امیرِ بی گـزند آمد حسینش را ندیدیم و خدا آورد عـینش را خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را خـدا آورده آری مـرتضای مرتضاها را همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضاها را پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسفها فضاها را عَلم بر دوش میآید به عالم گام میکوبد کـنارِ مرقـد زینب عَـلَم در شام میکـوبد اگر این بال بگذارد هـوای سوختن دارم قـمـار عشق یعـنی که خیال باخـتن دارم مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم دعایِ عهد میخوانم ببینم جانِ زهرا را ببینم تیغِ جوهردارِ خونخواهانِ زهرا را دوباره میدهد رزمش به میدان اعتبارش را همان وقتی که میگیرد به دستش ذوالفقارش را علی حَظ میکند وقتی ببیند تار و مارش را نیابد کافـرش سر را نبـیـند الفـرارش را چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است چه رزمی میشود وقتی علی اکبر جلودار است نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را صدامان میکند حتما برای رجعتش ما را هوایی میکند روزی هوای صحبتش ما را خطیب کعبه میخواند برای بیعتش ما را زمانش میرسد نورش به این مُرداب میریزد زمانش میرسد زهرا به پشتش آب میریزد مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو زمین بی عشق میخُشکد ببار ای آسمان ابرو هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن دل مجـنون بجـز با دیدنِ لیـلا نمیسازد بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمیسازد مـزار مادرت را غـیر تو آقـا نمیسـازد و جز آب و هوای کربلا با ما نمیسازد شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
نـام تو دوان کـرده به پایت قـدمـم را یـاد تو روان کـرده دوبـاره قـلـمـم را با چـشم کـرم کاش که بسیار بـبـیـنی ناچیزی این عـرض ارادات کـمـم را هرچند که از برکت مـیـلاد تو شـادم پـنـهـان نـتـوانـم کنم انـگـار غـمـم را گـفـتند که یار آمده، بایست که امشب پـیـدا کـنم و سجـده بر آرم صنمـم را با اینکه قـسم خوردهام از باده ننوشم واجب شده تا بشکنـم امشب قسمم را گل در بر و می در کف و معشوق به کام است در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است ای آمـدنـت مــژده مــیـلاد سـحـرهـا خورشیدی و نور است پیامت به قمرها ای جان جهان جان دو عالم به فدایت باید که بیـفـتـنـد به پـاهـای تو سـرها قنداقهات از عرش زمین آمد و دیدند انـقدر ملک آمده بـسـته است گـذرها قـرآن خـدایـی تو و در حـال نـزولی پس شب شب قدر است به فتوای خبرها دیگـر گـرۀ کار کـسـی بـسـته نـمانـد باز است به شکرانۀ نامت همه درها دنیای خـزان دیـده! بهـار آمده امشب عـطـر قـدم حـضرت یار آمده امشب در حال و هوای شب بارانی هر سال گرم است سر من به چراغانی هر سال در کـوچـه خیابان دلـم ریـسه کـشیدم دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال با شـبـنم اشکم سر راهت گـل نرگس گـل کاشتهام من به گلستانی هر سال پـاداش غـزلهای من این است بیایی یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم حالا منم و بیسر و سامانی هر سال میخندم و با دیدهای از عاطفه جاری میخوانمت ای حضرت باران بهاری آزاد کـن این روح زبان بستـۀ تن را تا بـال بـبـخـشی غـزل خـستـۀ من را بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم بگذار به وصف تو برانـیـم سخـن را بارانی و بر راه تو چشمان کویر است زینت بده با سرو قـد خویش چمن را ای سامـره دلـتـنگ مناجـات شب تو مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است ای نصر من الله! تو دریـاب یـمـن را ای نصر من الله! که فتح تو قریب است برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است چندیست که قلب همگان بی ضربان است با تو نفس باد صبا مشک فشان است در حـنجـرهات داد علی اکبر لیلاست برگرد موذن! که دگر وقت اذان است بنـگـر به تـمـنـای وصـال تو یـگـانـه اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی هرچند گدای تو فقط در پی نان است زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن باز آ و نـصیـبـم سفر کرب و بلا کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
دل رمــیـده حـوالـی آسـتـانـۀ اوسـت تمام دلخـوشیام جشن شادیانۀ اوست تـرانۀ لـب من از غـزل ترانۀ اوست رواق منـظر چـشم من آشیانۀ اوست اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست زبان خموش و لیکن دهان پُر از عربیست ستارههای درخـشان به جلـوه آمدهاند شبـیـه مـاه فـروزان به جـلـوه آمدهاند بسان یـوسف کنـعـان به جلوه آمدهاند اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد به دلـپـذیـریِ نـقـش نـگـار ما نـرسـد پیـمـبران الـوالعـزم بی گمان جمعـنـد کـنار اهل زمین اهل آسـمان جمعـنـد به شوق آمدن صاحب الزمان جمعند حضور خلوت انس است و دوستان جمعند وان یکاد بخـوانـیـد و در فـراز کـنید معـاشران گـره از زلف یار باز کنید برای عرض ارادت به ساحت نرگس رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس عزیز عسگری و جان حضرت نرگس نظر به چهرۀ ماهـش عـبادت نرگس حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات به شادی دل مهدی و مادرش صلوات وقار و شان سلیمان شرافت یعـقـوب نـگـاه رحـمـت نـوح و تحـمـل ایـوب مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب تمام نور محمد به چهـرهاش پـیداست چکـیدهای ز تمام پـیـمـبـران خداست شـبـیـه پـرچـم در حـال اهـتـزاز آمـد امـیـر مُطـلَـقِ از خـلـق بینـیـاز آمـد علی و جعـفـر طیار و حمزه باز آمد قسم به تیغ دو دم فارس الحـجـاز آمد ز نسل احمد مختار و رونوشت علیست سرشت مهدی کرار از سرشت علیست شعـور جاری در هر شعـار اباصالح بـهـانـۀ غـزلـی مـانـدگــار ابـاصـالـح پُر از جلال و شکوه و وقار اباصالح ترانهام صد و سی و سه بار اباصالح قسم به هر گره ابرویش که حساس است چـقـدر خَلقا و خُـلقا شبیه عباس است نگـاه مرحـمـتـش خلق را کـفـاف کند به خـوبیاش همۀ شهر اعـتراف کند به زیر سایۀ الـطافـش اعـتکـاف کند میان عرش ملک دور او طواف کند همیشه از سر دلـتـنگیاند محـتاجـش فرشتهها همه چشم انتظار معـراجش قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست سر ارادت ما و آستان حضرت دوست که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست دمی که صحبت یار است صحبت از من نیست سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست
: امتیاز
|